نمی دونم چرا اینقدر بی احساس شدم و نوشتن برام سخت شده هرچی میخوام صبر کنم تا یه چیزی بنویسم که ازاحساسم نشات گرفته باشه انگاری نمیشه!انگاری بی احساس شدم!
شایدم احساسم رو کشتم!اصلا انگاری دیگه نوشتن آرومم نمیکنه! واقعا هم همینطوره چون که چیزی عوض نمیشه!
دیگه فقط روبه هرمشکلی یا هرحرفی یا هرچیزی که اعصابمو میریزه بهم و...سکوت می کنم!آخه کسی به من گوش نمیده و متوجه من نمیشه!
آخه بقیه فقط حرف خودشونو میزنن!اینقده سوال تو ذهنمه که...!!! شرعی اخلاقی اجتماعی سیاسی اما دیگه واسه پیدا کردن جوابشون تلاش نمیکنم!
خیلی از قوانین این نظام هستی هنوز برای من مبهم ان!قانون اساسی که انسان ها نوشتن هم که فوت!قانون من بی قانونیه!اصلا اعتقاد ندارم بهش!
یعنی جوونای هم سن وسال من به چیزایی که من فکرمیکنم فکرمیکنن!؟شاید!!!
گاهی اوقات با خودم میگم ای کاش زمان 8سال دفاع مقدس رو بودم جبهه میرفتم خداوند سعادت نصیبمون میکرد سرمونو میدادیم وخلاص!
دیگه گرفتار این افکار مضخرف دنیایی نمیشدم!درس بخون درس بخون درس بخون کارکن کارکن کارکن حالا میخوای ازدواج کنی اونی که مثه خودت فکرکنه اصلا از مادرزاده نشده!

همه توقع آنچنانی ازت دارن توقع توقع توقع...!یادنبال اسمتن یا پولتن یا دلشون واست میسوزه هیشکی نمیخواد واسه خودت باهات زندگی کنه!دوست داشته باشه نه واقعا دوست داشته باشه نه مثه امروزی ها که من اسم رابطه هاشون رو عشق نمیذارم وبه نظرم عشق بسیار مقدس هستش!
جبهه فرهنگی وجنگ نرم هم که کارمانیست کافیه بری تو بحرش ببینی که چه خبره چندگانگی رو تومجلس وزارت ها دانشگاه ها بین همه وهمه جا حس میکنی ودیگه هم نمیشه جلوشو گرفت!درصورتی که همه وهمه باید تو یک جبهه قراربگیرن!
قبح جامعه شکسته شده!تو فیلمامون راحت بهم فحش میدن!بی غیرتی مدمیشه بی حیایی کلاس!بی شرفی میشه انسانیت!بی اخلاقی میشه عرفان!حالا کاری به این حرفا ندارم نمیخوام سیاسی کنم چون ازهمه چهره های سیاسی نفرت دارم وحالم ازهمشون بهم میخوره!
چرا یکی باید سرسفره ش گوشت وغازبریان وهزارجور کوفت وزهرمار باشه یکی یه تکه نون خشک نداشته باشه بخوره!
زندگی یعنی چی!؟خیلی چیزا واسم جای سوال!من دارم اشتباه میکنم!؟من حرف بدی میزنم!؟کسی میتونه توجیه م کنه همینجا حرفاشو بگه!
خیلی آدما واسم بی اهمیت شدن!خیلی چیزا واسم بی اهمیت شدن!کثافت ولجن تو انسان ها ازظاهرشونم زده بیرون چه برسه به باطنشون!
+شما به شانس اعتقاد دارین!؟من ندارم!قبول دارین که یه سری از آدما همیشه همه کاراشون روبه راه میشه همه ازشون تعریف میکنن خونه زندگی کوفت زهرمار! اما به ما که میرسه(خودمو میگم)خیلی معذرت میخوام دریا هم که بخوام برم باید با خودم آفتابه ببرم بهمراه قطره چکان آخه آب جیره بندی شده!
+یکی میگفت نمیشه قبول نمیشی پارسال شانسی چمران قبول شدی!یکسال که از درس فاصله بگیری عمرا دیگه بتونی درس بخونی!اما من خواستم خوندم وشد وامسال دانشکده فنی امام صادق(ع)آستانه قبول شدم شاید یکم از مرکزاستان فاصله داشته باشه شاید یکم سخت باشه شاید یکم رتبم افتضاح تر از پارسال شده ولی خب الحمدالله!واسم دعا کنید موقع ثبت نام مشکلی پیش نیاد!